داخل پارک
یک ولگرد، کیف دستی دختری را می دزدد، اما وقتی تلاش می کند جیب چارلی را باز کند، سیگار و کبریت هایش را از دست می دهد. او مرد هات داگ فروشی را از دست یک گردن کلفت نجات می دهد، هنگامی که دزد سعی می کند تا سوسیس چارلی را بردارد، چارلی کیف دستی می گیرد. کیف دستی راه خود را از فردی به فرد دیگر طی می کند تابه صاحب اصلی آن می رسد ، که از دست دوست پسرش برای اینکه در مقابل دزد از او محافظت نکرده بود، به شدت عصبانی بود. دوست پسرش تصمیم می گیرد خودش را با ناامیدی در دریاچه غرق کند که چارلی به او کمک می کند
دیدگاهتان را بنویسید