داويت
يك بچه گرگ، يك فرشته و يك گربه. داويت جوان از خشونت پدرش در رنج است. او سرانجام نجات مييابد و از پیش او فرار ميكند. او به خانوادهي گرگها پناه ميبرد. يك فرزند خوانده در دنياي مدرن. گمگشته، او عازم سفري ظاهرا بي انتها ميشود، سفري مملو از معما و ناكامي. او سعي ميكند خودش را- هويتش را- در ميان حزني فراگير پيدا كند.
دیدگاهتان را بنویسید