دشت های وسیع ، مناظر رنگارنگ ، یک سگ قرمز ، که به نظر می رسد به آسمان می رسد . تام ، تابستانش در بلیشو ، مزرعه پدربزرگش را اینگونه تجربه می کند. او احساس غرق شدن در طبیعت دارد و خود را در رقابتی دائمی با پسر عموی خود که ظاهراً در همه چیز از او بهتر است ، احساس میکند . کم کم حسادت در تام کوچولو رشد می کند . هر کاری برای شناخته شدن و دوست داشته شدن انجام میدهد . و این باعث میشود که خیلی زود صبر و تحملش تمام شود .
دیدگاهتان را بنویسید