وینی خرسه و ببری
خرگوش (رابیت) از اینکه تایگر همیشه پرش میکند خسته شده است، بنابراین پو و پیگلت را دور هم جمع میکند تا ایدهای برای خلاص کردن تایگر از این حالت پیدا کنند. خرگوش به آنها پیشنهاد میکند که او را به وسط ناکجاآباد ببرند و یک شب آنجا رها کنند. این ایده نتیجه معکوس می دهد و خرگوش، پیگلت و پو گم می شوند، اما شکم پو آنها را به خانه هدایت می کند. سپس، تایگر و رو برای پرش بیرون میروند و در درختی گیر میافتند، درختی که تایگر میترسد از آن خارج شود، و خرگوش به تایگر قول میدهد که اگر کمک کنند تایگر پایین بیاید، تایگر دیگر هرگز پرش نکند. بنابراین تایگر نجات پیدا میکند و از اینکه دیگر نمیتواند بپرد ناراحت میشود، اما همه، از جمله خرگوش، موافق هستند که ببر قدیمی پرنده را بیشتر دوست داشتند.
دیدگاهتان را بنویسید