خلاصه داستان : رفتم جلوی آینه بصورت خودم دقیق شدم، تصویری که نقش بست بنظرم بیگانه آمد – باور کردنی و ترسناک بود. عکس من قوی تر از خودم شده بود و من مثل تصویر روی آینه شده بودم بنظرم آمد نمیتوانستم تنها با خودم در یک اتاق بمانم. میترسیدم اگر فرار بکنم او دنبالم کند …
دیدگاهتان را بنویسید