خلاصه داستان:پسر بچه ای که هر روز به علت فاصله زیاد خانه تا مدرسه مجبور بود راه را بدود وهر روز خسته به کلاس درس میرسید. در مدرسه مسابقه دو میدانی قرار بود برگزار شود .پسر بچه هم به علت وضع مالی بد قادر به خرید کفش خوب برای مسابقه نبود و تصمیم گرفت بدون اجازه خانواده در یک رستوران کار کند .ودستمزدش را برای خرید کفش پرداخت کند. تا در این مسابقه شرکت کند …
دیدگاهتان را بنویسید