(ستاره دريايي)The Starfish
دو آدم كنار جاده ايستاده اند و تصوير آن ها واضح نيست. به نظر حسابي نا مرتب و از ريخت افتاده هستند، از پله ها بالا مي روند و به اتاقي پا مي گذارند كه او لباسش را مي آورد. مي گويد: بدرود. (تصاويري كه در اين صحنه ديده مي شود) دختر زيبا، ستاره دريايي در ظرف، صحنه هايي از شهر، روزنامه، كشتي يدك كش. تصاوير بيشتر: ستاره دريايي، دختر. پشت سر هم تكرار مي كند “اين دختر چقدر زيباست.” پله ها را يكي يكي بالا مي رود. چاقو در دستش است، ستاره دريايي روي پله افتاده است. سه آدم كنار جاده ايستاده اند و تصوير آن ها واضح نيست. “آن دختر چقدر زيبا بود.” “آن دختر چقدر زيباست.” “زيبا.”
دیدگاهتان را بنویسید